نقد کتاب

        

ارزیابی پژوهش در علوم انسانی: معیارها و روش‌ها

فرزانه قنادی‌نژاد1*

1. دانشجوی دکتری علم اطلاعات و دانش‌‌شناسی، دانشگاه شهید چمران اهواز، ایران

 

Ochsner, Michael; Hug, Sven E.; Daniel, Hans-Dieter (2016). Research Assessment in the Humanities: Towards Criteria and Procedures. America: Springer. 247 p. ISBN 978-3-319-29014-0

در طول دهه‌‌های گذشته، شاهد رواج روش‌‌های کمی، برای ارزیابی پژوهش‌‌ها، به ویژه در حوزه‌های علوم طبیعی و مهندسی بوده‌ایم. با وجود این‌‌که روشن است که این روش‌‌های کمی، نمی‌‌تواند در حوزه‌‌های علوم انسانی و اجتماعی کاربرد داشته باشد، اما با این حال، هنوز فشارها بر این حوزه‌ها وجود دارد که خود را با روش‌‌ها و معیارهایی که برای ارزیابی پژوهش‌ها در علوم طبیعی استفاده می‌‌شود، سازگار سازند.

فشاری که بر روی پژوهشگران علوم انسانی و علوم اجتماعی وجود داشته تا ارزیابی پژوهش‌های خود را به صورت کمی انجام دهند، منجر به واکنش‌های اعتراض‌آمیزی از سوی انجمن‌های این حوزه‌‌ها شده است. این اعتراضات باعث شد تا پژوهش‌های مختلفی بر روی این موضوع آغاز شود. همزمان با این اعتراضات، کتاب ارزیابی پژوهش‌ها در علوم انسانی: به سوی معیارها و روش‌ها در جهت توجه به ایجاد روش‌‌ها و معیارهایی که برای ارزیابی پژوهش‌های علوم انسانی و اجتماعی مناسب باشد، توسط انتشارات اشپرینگر به چاپ رسیده است.

ویراستاران این کتاب (مایکل اوکسنر[1]، سون ای. هاگ[2] و هانس-دیتر دانیل[3])، با همکاری 25 نفر از پژوهشگران مشهور بین‌المللی که دارای رتبه‌های دانشگاهی و پیش‌زمینه‌های مختلف در علوم انسانی و علوم اجتماعی هستند، به تألیف این کتاب پرداخته‌‌اند. تألیف این کتاب از سال 2010 تا 2015 به طول انجامید و در پنج بخش و 17 فصل تنظیم شده است:

بخش اول، از یک سو، شرایط نگارش کتاب را تشریح می‌‌کند، و از سوی دیگر، شامل مطالعات تجربی در خصوص چگونگی داوری‌ها در علوم انسانی و تفکرات پژوهشگران این حوزه‌‌هاست. علاوه بر این، دلایلی را بیان می‌نماید که بر اساس آن‌ها، رشته‌های علوم انسانی باید ارزیابی‌های خود را خود به دست گیرند. بخش اول شامل چهار فصل به شرح زیر است:

در فصل اول، یک مطالعۀ موردی که در آن از روش‌های کتاب‌سنجی در ارزیابی پژوهش‌های علوم انسانی و اجتماعی استفاده شده بود، مورد بررسی قرار گرفته و مشخص شد که به کارگیری این روش‌‌ها در علوم انسانی دشوار است. پروژه‌ای انجام شد تا ابزارها و روش‌های جایگزینی مورد بررسی قرار گیرد که در آنها جنبه‌هایی اندازه‌گیری می‌شدند که سنجش آنها توسط روش‌های سنتی کتاب‌سنجی، امکان‌پذیر نبود.

فصل دوم، به این مبحث اختصاص یافته است که علوم انسانی باید سیستمی را ایجاد نمایند که بتوانند پژوهش‌های خود را ارزیابی کنند تا توسط سیستم‌های دیگری که با ماهیت پژوهش‌های انسانی همخوانی ندارند، مورد ارزیابی قرار نگیرند.

فصل سوم، به مسألۀ چگونگی ارزیابی پژوهش‌ها توسط پژوهشگران علوم انسانی و اجتماعی در پنل‌های تخصصی داوری اختصاص دارد. بنابراین، اشتراکات و افتراقات بین روش‌های مختلف علوم انسانی و علوم اجتماعی در چگونگی ارزیابی پژوهش‌ها به وسیله‌ی قواعد غیر رسمی[4] را بیان می‌‌کنند و تأثیر سیستم‌های ارزیابی بر روی این قواعد را ذکر می‌‌نمایند.

فصل چهارم به این مسئله پرداخته که پژوهشگران علوم انسانی، چه درکی از کیفیت پژوهش‌ها دارند. نویسندگان اشاره کرده‌‌اند که چنانچه بخواهیم پژوهش‌ها در علوم انسانی را به صورت درست و مناسبی ارزیابی کنیم، باید گسترۀ وسیعی از معیارهای کیفی را مد نظر قرار دهیم. آنها همچنین نشان دادند که اکثریت پژوهشگران علوم انسانی، روش‌های ارزیابی که صرفاً کمی هستند را رد می‌کنند.

بخش دوم، متمرکز بر رتبه‌بندی انتشارات و بانک‌‌های انتشاراتی[5] است. انتشارات در قلب کارهای علمی جای دارند. بنابراین، اغلب برای ارزیابی پژوهش‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرند که این کار معمولاً با شمارش ساده‌ی تعداد یک واحد یا با رتبه‌بندی‌های پیچیدۀ کانال‌های انتشاراتی انجام می‌شود. بررسی‌‌ها بیانگر آن بود که در خصوص انتشارات علوم اجتماعی، علوم انسانی و حقوق، با خلأ اطلاعاتی روبه‌‌رو هستیم. ایجاد یک بانک داده برای انتشارات علوم اجتماعی، علوم انسانی و حقوق می‌تواند پژوهش‌های این حوزه‌‌ها را بیش‌‌تر دسترس‌‌پذیر کند و فرایند بازیابی اطلاعات را بهبود ببخشد. همچنین به صورت همزمان می‌تواند به رهبران پژوهش‌ها در ارزیابی این پژوهش‌ها یاری رساند.

در فصل اول این بخش، گزارشی از چندین نفر از بنیان‌گذاران پژوهش‌های ملی ارائه می‌‌شود تا یک بانک داده را برای علوم اجتماعی و علوم انسانی ایجاد نماید. همچنین الزاماتی که برای ایجاد یک بانک دادۀ جامع لازم است که بتواند برای علوم اجتماعی، علوم انسانی و حقوق‌ مفید باشد نیز توصیف می‌شود.

در فصل دوم، این بانک داده در قابل مدلی در سطح ملی مطرح می‌‌شود. این بانک، پژوهش‌های علوم انسانی را قابل رؤیت ساخته و امکان بازیابی آثار منتشر شده از طریق این بانک داده، فراهم می‌شود.

فصل سوم اشاره دارد که در اکثر موارد، انتشارات صرفاً شمارش نمی‌شوند، بلکه بر اساس ارزش علمی که دارند، توزین نیز می‌شوند.

در فصل چهارم این بخش، یک پروژۀ پژوهشی تحت عنوان شاخص‌های کیفیت پژوهشی در نظام‌‌های دانشگاهی اروپا[6] انجام شده است که مأموریت آن، توسعۀ رویکردهای جدید برای ارزیابی کیفیت آثار پژوهشی بود. در این فصل، اشاره شده که روش‌های سنتی ارزیابی کیفیت آثار پژوهشی، به شدت وابسته به روش‌‌های رتبه‌‌بندی بر اساس استنادات و ضریب تأثیر مجلات است. این پروژه برای ترکیب روش‌های ارزیابی و شاخص‌های مختلف برای تسهیل بررسی‌ها و همچنین بالا بردن شفافیت فرایندهای ارزیابی مطرح شده است.

بخش سوم به موضوع کتاب‌سنجی در علوم انسانی می‌پردازد. این بخش محدودیت‌ها و مزایای بالقوه‌‌ای را بررسی خواهد کرد که در صورت استفاده از روش‌‌های کتابسنجی در پژوهش‌‌های علوم انسانی با آنها مواجه خواهیم شد.

فصل اول این بخش، ابزارهای مدرن کتاب‌سنجی در علوم انسانی را تشریح می‌کند. در این فصل اشاره شده که هر چند از کتاب‌سنجی، نمی‌توان به آسانی برای ارزیابی پژوهش‌ها در حوزه‌های علوم انسانی و اجتماعی استفاده نمود، با این حال، می‌توان از آن به گونه‌ای که با این علوم سازگار شده باشند، به عنوان ابزاری مکمل برای ارزیابی‌ها بهره برد.

در فصل دوم، به این مسئله پرداخته شده که چرا نمی‌توان از تجزیه و تحلیل کتاب‌ها و مراجع در حوزه‌‌های علوم انسانی و اجتماعی استفاده نمود. به نظر می‌رسد پژوهشگران این حوزه، آثار سایر پژوهشگران این حوزه را مطالعه نمی‌کنند یا حداقل در آثار خودشان، به آنها استناد نمی‌کنند. به منظور اثبات این ادعا، رفتار استناد‌دهی پژوهشگران این حوزه بررسی و نشان داده شده که ارزیابی عملکرد پژوهش‌ها با استفاده از تجزیه و تحلیل کتاب‌ها در این علوم، امکان‌پذیر نیست.

بخش چهارم به ارزیابی‌های پیشین پژوهش‌های علوم انسانی و اجتماعی در عمل می‌پردازد و روش‌های خاص در ارزیابی‌های مربوط به علوم انسانی را مطرح می‌کند.

با توجه به این‌‌که ارزیابی پژوهش‌ها با استفاده از کتاب‌سنجی، (هنوز) در علوم انسانی امکان‌پذیر نیست، بنابراین پژوهش‌های این حوزه، بر اساس قواعد خود مورد ارزیابی قرار می‌گیرند. فصل اول از این بخش، روش‌هایی را بیان می‌کند که پژوهش‌های علوم انسانی در عمل، مطابق با آنها ارزیابی می‌شوند و نشان می‌‌دهد که این ارزیابی‌ها به چه شکلی هستند.

در فصل دوم این بخش، گزارشی ارائه شده است که در بنیاد فولکس واگن[7]، که یکی از بزرگ‌ترین مؤسسات سرمایه‌گذاری خصوصی برای پژوهش‌ها در اروپا است، پژوهش‌های علوم انسانی چگونه مورد ارزیابی قرار گرفته‌‌اند. آنها پیشنهاد کردند که ارزیابی پژوهش‌های علوم انسانی، بر اساس چهار شاخص انجام شود: زیرساخت[8]، نوآوری[9]، بین‌رشته‌ای بودن[10] و بین‌المللی بودن[11].

فصل سوم از این بخش، روش‌های ارزیابی در فرانسه را تبیین می‌نماید. در این فصل پس از توضیح فعالیت‌های ارزیابی انجام گرفته توسط بازیگران کلیدی حوزه‌‌های علوم انسانی و اجتماعی در فرانسه، دو پروژۀ در حال اجرا تشریح می‌‌شود که به درک ویژگی‌های پژوهش‌های علوم انسانی در فرانسه کمک می‌‌کند.

بخش پنجم بر روی یک روش پیشین در ارزیابی این پژوهش‌ها تمرکز دارد که اکنون به‌طور کامل طراحی مجدد شده تا با نیازهای مربوط به ارزیابی‌های علوم انسانی همسو شود: امتیازدهی پژوهش‌های انجام شده تحت عنوان انگلیستیک و امریکانیستیک[12] که توسط شورای علوم و علوم انسانی آلمان[13] انجام شده بود.

فصل اول، فرایندی را که برای استخراج یک روش امتیازدهی مقبول برای علوم انسانی از سوی گروهی از متخصصین این حوزه اجرا شده است را توصیف می‌نماید.

فصل دوم، دیدگاه‌های موافق و مخالف برای مشارکت در فعالیت‌‌های امتیازدهی از نظر رؤسای دو انجمنی که در آن شرکت کردند، یعنی انجمن آلمانی برای مطالعات انگلیسی و انجمن آلمانی برای مطالعات آمریکایی را نشان می‌دهد.

فصل سوم، روش دقیق امتیازدهی به پژوهش‌‌های انگلیستیک/ امریکانیستیک را تشریح نموده و نتیجه می‌گیرد که امتیازدهی به پژوهش‌ها برای ارزیابی پژوهش‌ها مناسب است. در ادامه، انتقادات و نگرانی‌هایی که در امتیازدهی وجود داشته و همچنین مزایای آن مطرح می‌‌شود.

فصل چهارم، یک تحلیل تجربی از امتیازدهی‌های انجام شده در پژوهش انگلیستیک/ امریکانیستیک را بیان می‌کند. تحلیل‌های نویسنده نشان از قابلیت اطمینان بالا در امتیازدهی به پژوهش‌‌ها دارد.

********************************************************************************************

نقد و نظر

این کتاب از جهت توجه به مسئله‌‌ی ارزیابی پژوهش‌‌ها در علوم انسانی و اجتماعی، اثری ارزشمند و قابل تحسین است. به دلیل این‌‌که موضوع مهم و به روزی را مطرح کرده و از منابع معتبر و متعدد استفاده کرده است. اهمیت این مسئله به این دلیل قابل تأمل است که تنها مطالعات اندکی به صورت محدود و پراکنده به این موضوع پرداخته‌‌اند. بنابراین، جای خالی منبعی با این موضوع به شدت احساس می‌‌شود. در حقیقت بیش‌‌تر مطالعات صورت گرفته در این زمینه به سنجش و ارزیابی علوم به صورت کلی پرداخته‌‌اند و تاکنون اثری که با این گستردگی و سطح کیفیت به ابعاد مختلف ارزیابی پژوهش در علوم انسانی بپردازد، منتشر نشده است. تنها کتابی که در این زمینه وجود دارد، الگوی چهاروجهی برای ارزیابی توسعه‌‌ی علوم انسانی نوشته‌‌ی دکتر محمدامین قانعی راد است که در سال 1395 به چاپ رسیده است. این کتاب به ارائه‌‌ی یک الگوی مفهومی جهت ارزیابی توسعه‌‌ی علوم انسانی در کشور می‌‌پردازد که این الگو امکان یک ارزیابی دقیق از وضعیت علوم انسانی و طرح‌‌های توسعه‌‌ای آن در کشور را به پژوهشگران مطالعات اجتماعی و سیاستگذاران علم و فناوری می‌‌دهد.

یکی دیگر از نکات مثبت این کتاب این است که توسط جمعی از نویسندگان مطرح در حوزه‌‌های علوم انسانی و اجتماعی و ارزیابی علم نوشته شده است. بنابراین می‌‌توان انتظار داشت که این اثر از کیفیت بیش‌‌تری برخوردار باشد و ایده‌‌ها و مباحث مطرح شده در آن می‌‌تواند زمینه‌‌ی انجام مطالعات بیش‌‌تر و کاربردی‌‌تر در این حوزه را فراهم کند.

کتاب از نظر ظاهرى مانند چاپ، قطع، نوع حروفچینى، صفحه‌‌آرایى، طرح جلد، نوع و اندازه‌‌ی فونت و صحافى از وضعیت خوبى برخوردار است. علاوه بر آن، در بخش فهرست مطالب، محتوای هر بخش و فصل‌‌های زیرمجموعه مشخص شده است. عنوان مقاله همراه با نام نویسندگان آن‌‌ها ذکر شده است. این امر به خواننده جهت سرعت و سهولت در دسترسی به اطلاعات متن کمک می‌‌کند.

کتاب مورد بررسی شامل مجموعه‌‌ای از مقالات ارزشمند در حوزه‌‌ی ارزیابی علوم انسانی و اجتماعی است. هر ادعایی که در این کتاب مطرح شده، بر اساس شواهد و منابع معتبر ذکر شده و درستی آن‌‌ها مورد آزمون و پژوهش قرار گرفته است. به عبارت دیگر، یافته‌‌ها و نتایج ارائه شده در آن از طریق انجام مطالعات روشمند و نظام‌‌مند حاصل شده است. با این وجود، بهتر بود پیش از پرداختن به مقالات و در بخش آغازین کتاب، کلیاتی در ارتباط با علوم انسانی و اجتماعی، ماهیت، روش‌‌شناسی و ویژگی‌‌های خاص این علوم، چالش‌‌های علوم انسانی و اجتماعی و به طور کلی، مقدماتی در ضرورت پرداختن به به موضوع کتاب مطرح می‌‌شد و در پایان کتاب نیز در قالب یک تحلیل کلی بر مجموعه‌‌ی مقالات ارائه شده، مباحثی کوتاه مطرح می‌‌شد.

لازم به ذکر است که در بخش اول کتاب ادعاهایی عنوان شده که در متن به آن‌‌ها پرداخته نشده است. به عنوان مثال، اشاره شده که نویسندگان در این کتاب دیدگاه‌های مهمی را در خصوص این‌‌که در ارزیابی‌های آینده، باید از چه موضوعاتی دوری جست و بر چه مسائلی تمرکز نمود، ارائه خواهند کرد. در حالی که در متن کتاب اشاره‌‌ای به این مسائل نشده است.

علاوه بر آن، به نظر می‌‌رسد که به دلیل این‌‌که نگارش این کتاب توسط نویسندگان متعدد صورت گرفته است، در فصل‌‌های مختلف آن، تکرار برخی مباحث مشاهده می‌‌شود. به عنوان مثال، مفهوم «نامناسب بودن روش‌‌های کتاب‌‌سنجی و شاخص‌‌های سنتی و کمّی برای ‌‌ارزیابی علوم انسانی و اجتماعی»، به صورت‌های مختلف در بخش‌‌های مختلف کتاب تکرار شده است. برای نمونه، پاراگراف پایانی صفحه‌‌ی 15 و پاراگراف اول صفحه‌‌ی 16؛ پاراگراف چهارم صفحه‌‌ی 28؛ پاراگراف آخر صفحه‌‌ی 44 و پاراگراف اول صفحه‌‌ی 45؛ پاراگراف اول صفحه‌‌ی 46؛ پاراگراف سوم صفحه‌‌ی 64؛ پاراگراف دوم صفحه‌‌ی 126؛ پاراگراف پایانی صفحه‌‌ی 133 و پاراگراف پایانی صفحه‌‌ی 173.

نتیجه‌‌گیری

مطالعه‌‌ی پژوهش‌‌های انجام‌ شده توسط نویسندگان این کتاب، نشان از آن دارد که یک روش صرف که برای ارزیابی تمامی پژوهش‌ها در علوم انسانی و اجتماعی صادق باشد، وجود ندارد. در واقع، برای ارزیابی پژوهش‌های این حوزه‌‌ها باید گستره‌ی وسیعی از معیارها در نظر گرفته شوند. نویسندگان اشاره می‌‌کنند که از روش کتاب‌سنجی، نمی‌توان به عنوان یک ابزار صرف در ارزیابی پژوهش‌های علوم انسانی و اجتماعی استفاده نمود. زیرا این روش، بسیار ساده‌انگارانه و تک‌بعدی است و نمی‌تواند تنوع اثرات، کاربردها و اهداف پژوهش‌های علوم انسانی و اجتماعی را مد نظر قرار دهد. البته باید توجه داشت که به دلیل این‌‌که رویکردهای کمّی از گذشته، به عنوان ستون فقرات ارزیابی پژوهش‌ها در حوزه‌های علوم انسانی مطرح بوده‌اند و در آینده نیز ممکن است به همین صورت باشد، بنابراین باید توسعه‌ی کیفیت رویکردهای کمّی نیز به عنوان روش‌های تکمیلی در کنار رویکردهای کیفی مورد توجه قرار گیرد.

نویسندگان اذعان دارند که باید مطالعات بیش‌‌تری در زمینه‌‌ی ارزیابی پژوهش‌‌ها در علوم انسانی انجام شود تا روشن شود که یک پژوهش خوب در علوم انسانی، دقیقاً باید به چه شکلی باشد؟ کیفیت پژوهش چه معنایی دارد؟ الگوهای انتشاراتی و توزیع در علوم انسانی چگونه است؟ ارزیابی پژوهش‌ها بر خود پژوهش‌ها در حوزه‌های علوم انسانی چه تأثیراتی می‌گذارد؟ این مباحث برخی از مسیرهای ممکن برای پژوهش‌‌های آینده در خصوص ارزیابی پژوهش‌ها در علوم انسانی را روشن می‌‌کنند.

فهرست منابع

قاسمی، ع.؛ امامی میبدی، ر. (1394). نقش و جایگاه مطالعات میان‌‌رشته‌‌ای در رشد و توسعه‌‌ی علوم انسانی کشور. فصلنامه‌‌ی مطالعات میان‌‌رشته‌‌ای در علوم انسانی. 7 (4)، 1-19.

قانعی راد، محمدامین (1396). الگوی چهاروجهی برای ارزیابی توسعه‌‌ی علوم انسانی. تهران: پژوهشکده‌‌ی مطالعات فرهنگی و اجتماعی.

 

 

 



.* نویسنده‌‌ی مسئول f_ghanadinezhad@yahoo.com

[1]. Michael Ochsner

[2]. Sven E. Hug

[3]. Hans-Dieter Daniel

[4]. Informal rules

[5]. Publication database

[6]. European Educational Research Quality Indicators (EERQI)

[7]. Volkswagen

[8]. Infrastructue

[9]. Innovation

[10]. Interdisciplinarity

[11]. Internationality

[12]. Anglistik/Amerikanistik

[13]. German Council of Science and Humanities