زنگاهی هر چند گذرا به تاریخ آشکار میکند که گذشته از پدیدارهای طبیعی، نهادهای ساخته دست بشر همچون تمدنهاف نظامهای حکومتی، مؤسسات و سازمانها و نظایر آنها نیز جملگی محکوم این حکم حضرت ؟؟ هستند که: کل شی مالک الا وجهه. به عبارت دیگر برای هرآنچه که به عالم ماده تعلق دارد بقا و دوام ابدی قابل تصور نیست. به این اعتبار میتوان این پرسش را مطرح ساخت که آیا برای دانشگاهها ـ به منزله یکی از کارآمدترین هویات مصنوع بشر ـ آیندهای وجود دارد؟ آیا میتوان به بقای هرچند نسبی این نهاد اساسی که در رشد و تعالی جوامع بشری و ابنای آدم نقشی مؤثر ایفا کرده امیدوار بود؟ استدلال اصلی مقالۀ حاضر آن است که در عرصهای که تغییر و دگرگونی بنیادین، اصل لایتغیر آن به شمار میآید، تداوم حیات دانشگاه، در گرو تلاش مستمر برای انطباق با شرایط دائماض در حال تحول و تکاپوی بیوقفه برای یافتن جایگاه (niche) مناسب با اهداف عام و اصلی این نهاد است. موفقیت در این امر نه تنها با آمادگی همیشگی برای رقابت در مسابقه برای بقا بستگی دارد که به همان اندازه به همکاریهای سازنده (symbiosis) با دیگر عناصر موجود در زیستیومهای معرفتی و اجتماعی، و تطور همزمان (co-evolution) با آنها، وابسته است.